نگاهی به شرایط ایران، منطقه خاورمیانه و کشور های همسایه

 

مرجان افتخاری

 

13.10.2007

 

همه نیرو های چپ و انقلابی، آزادیخواهان و نیروهای مترقی ایرانی و خارجی، اتحایه های سراسری کارگری اروپا، تمام مردم صلح دوست جهان و نیرو های ضد جنگ -ضد امپریالیسم را در سرا سر دنیا باید به جبهه ضد جنگ در ایران که جز ویرانی، آواره گی و هر نکبت دیگری که جنگ همراه خود به بار میآورد بسیج کرد. در عین حال، همه این نیرو ها را به ضدیت با رژیم سرکوبگر، واپس مانده، جنگ افروز و مداخله گر جهموری اسلامی دعوت کرد. در همین راستا، باید هرچه سریعتر در مقابل نیروهای ایرانی که خواهان حمله نظامی با ایران هستند ایستاد و آنها را افشاء و ایزوله کرد.

 

 بلاتکلیفی در فلسطین،( حماس و الفتح)

 

پس از بقدرت رسیدن حماس در ژانویه 2006، یکپارچگی ملت فلسطین در رابطه با مسائل داخلی و رویاروئی با اسرائیل مورد سئوال جدی قرار گرفت. این گسست، پس از قطع کمک های مالی اتحاد اروپا و تحریم اقتصادی آنها بیش از هر زمان دیگر نشان داده شد. بیشتر مردم فلسطین و ارگان های دولتی، تنها با این کمک میتوانند بکار و زندگی خود ادامه دهند. الفتح که در انتخابات شکست خورده بود،" دولت وحدت ملی" را جهت برخورداری از کمک های اتحاد اروپا، رفع مشکلات اقتصادی و تقسیم قدرت پیشنهاد کرد. ولی تشکیل چنین دولتی در 2 نوبت، و تقسیم قدرت سیاسی حتی پس از کنفرانس ریاض،به ابتکار عربستان سعودی امکان پذیر نشد. پس از درگیر های داخلی خونین که از ماه دسامبر2006 آغاز شد، بالاخره، در 15 ژوئن 2007 به اوج خود رسید. در این درگیرهای خونین تعدادی زیادی کشته، زخمی وعده ای هم تحت تعقب قرارگرفتند. بسیاری از فلسطینی های ساکن نوار غزه این ناحیه را ترک کردند، و عملا فلسطین به دو قسمت با دو قدرت سیاسی تقسیم شد.

 

در این فاصله، جامعه بین المللی، اتحاد اروپا، آمریکا و حتی کشور های عربی( مصر، عربستان سعودی و اتحاد عرب) هیچگونه دخالتی نکردند و یا به عبارتی موضوع را به حال خود رها کردند. به نظر میاید که حساسیت مسئله فلسطین، حمایت از این یا آن جناح نه تنها به بهتر شدن اوضاع کمک نمیکند بلکه اوضاع را بیش از این بحرانی خواهد کرد. الفتح و رهبری آن از آنچنان اتوریته و محبوبیتی نه در بین فلسطنیان برخوردار است و نه در دنیای عرب. گروه تروریستی حماس هم مورد اعتماد مردم فلسطین و کشور های عربی، بویژه مصر و اتحاد عرب نیست. بنابراین هیچ وزنه سنگینی برای حمایت از این یا آن جریان وجود ندارد. به همین دلیل همه کشور ها این تقسیم قدرت و دو قسمتی را به حال خود رها کرده اند. گرچه هنوز همه از صلح در فلسطین و تشکیل دولت مستقل فلسطینی صحبت میکنند و خانم رایس به همین مناسبت دیداری را در منطقه داشت ولی موضوع در همین حد باقی مانده است.

 

اتحاد اروپا و آمریکا قادر به هیچگونه مانور و یا تصمیم گیری در این مورد نیستند. هر گونه تصمیم گیری در این مورد اوضاع خاورمیانه را وخیم تر و بر آتش جنگ و گسترش تروریسم خواهد افزود. به همین دلیل، در حال حاضر تنها مانور های دیپلماتیک" ایزوله" مانند سفر برنارد کوشنر( وزیر امور خارجه فرانسه) به لبنان و اعلام نظر او در مورد مسئله فلسطین مشاهده میشود.

 

در کنار این وضعیت، جریان های واپس مانده تاریخی، مانند "حزب التحریر"که به سیستم خلیفه ای مسلمانان معتقد است ( به ترجمه7.09.2007از روزنامه لیبراسیون مراجعه کنید) از سرخوردگان درگیر های نیرو های فلسطینی سوء استفاده کرده و در حال سازماندهی و گسترش در منطقه هستند.

 

اسرائیل که پس از جنگ با حزب الله و شکست در این جنگ با بحران سیاسی شدیدی روبرو شده بود، با تغیراتی در کابینه و ریاست جمهوری توانست درطی یک سال گذشته به بحران درونی پاسخ دهد. آنچه که در حال حاضر و بیش از هر چیز دیگر موجب نگرانی اسرائیل است مسئله فلسطین نیست، بلکه پروژه اتمی ایران است. بارها، بویژه، پس از رژه نظامی اخیر ایران و به نمایش گذاشتن سلاح های دوربرد، اسرائیل خطر جمهوری اسلامی هسته ای را بار دیگر بطور جدی متذکر شد و منتظر تصمیم آمریکا ومتحدان آن میباشد.

 

شرایط در ایران و عراق

 

نیازی به توضیح زیاد و تکرار جزئیات در رابطه با آشفته بازار عراق نیست. بطور خلاصه، طرح و سیاست "خاورمیانه بزرگ" نئو کان ها که بطور عمده برای در اختیار گرفتن منابع انرژی خاورمیانه و کشورهای کوچک متعلق به شوروی سابق بود و همچنین، ایجاد بازار مناسب برای استفاده از نیروی کار و مواد اولیه ارزان این کشور ها با شکست مواجه شده است. این سیاست در سال 2003 با اشغال عراق، ضعیف ترین حلقه کشور های خاورمیانه در آن زمان شروع شد. در حال حاضر، سیاست "خاورمیانه بزرگ" نه تنها نتوانست گامی به پیش، بلکه، در شکست آن تمام کشورهای اروپائی، آسیائی و خاورمیانه ای نیز هم صدا هستند. این شکست را نباید به مبارزه و مقاومت مردم عراق و یا " نیرو های مترقی" عراقی نسبت داد. بر عکس، این شکست ناشی از تمرکز تقریبا تمام گروه های تروریستی، فناتیک، عرب های ناسیونالیست، طرفداران رژیم سابق و دخالت های مستقیم رژیم اسلامی است، که با آدم کشی، ترور، ایجاد جنگ، اختلافات مذهبی، قومی و قبیله ای دست به کشتار وسیعی زدند. ( در مقابل 3000 و یا کمی بیشتر از نیروهای آمریکائی چندین هزاراز مردم عادی و بی پناه عراقی به دست همین گروه های نامبرده کشته شده اند).

 

از همان ابتدا، نقش جمهوری اسلامی درتشکیل و آموزش گروه های متعدد نظامی( ارتش بدر و مهدی)، تجهیزات نظامی و دامن زدن به مسائل مذهبی و قومی بار ها در اخبار منعکس شد. بر عکس افغانستان، جمهوری اسلامی در عراق بدنبال منافع اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی مشخصی است. تا بتواند دامنه و حوزه جمهوری اسلامی را از چهارچوب ایران فراتر برده و همانطور که بار ها به شکلهای مختلف مطرح کرده است رهبری اسلامی و قدرت مطلق خاورمیانه را در دست داشته باشد. سیاست جدید مقتدا صدر و آیت الله سیستانی که در هفته اخیر بار دیگر صحنه سیاسی عراق را بخود اختصاص دادند و طرح "اتحاد سنی و شیعه" در مقابله با القاعده  پس از 4 سال کشت و کشتار، جنگ های فرقه ای و مذهبی درست در موقعی مطرح میشود که جمهوری اسلامی در وضعیت و موقعیت ضعیف و حساسی قرار دارد.

 

در سال 2006،رژیم اسلامی در موقعیت برتری قرار داشت. و سعی کرد با بکار گیری سیاست هائی از ارسال پرونده هسته ای به مجمع عمومی سازمان ملل، و تصمیم در مورد  تحریم اقتصادی را برای مدتی به حالت تعلیق در آورد. همزمان، با جریانات ارتجاعی منطقه، حزب الله، حماس و سوریه و جنگ تابسنان 2006 لبنان تا حدودی موفق به آشفته کردن منطقه و قدرت نمائی سیاسی و نظامی شد. پس از آن، از موضع قدرت حاضر شد بطور مستقیم و بدون واسطه در 2 نشست عراق و مصر با نمایندگان آمریکا وارد مذاکره شود. ولی در نهایت، نتوانست سیاست آمریکا، اتحاد اروپا، روسیه و چین را در رابطه با پروژه هسته ای و تحریم های اقتصادی تغیر دهد. یا به قول معروف با داد و گرفتن امتیاز هائی راه گریزی پیدا کند.

بحران اقتصادی پس از تحریم شورای امنیت سازمان ملل شدت بیشتری یافته است. بالا رفتن قیمت بنزین و جیره بندی آن انعکاس مستقیم تحریم محسوب میشود، که بار آن بر دوش کارگران و مردم تهدست کشورمان است. بسته شدن و تعطیل بسیاری از مراکز تولیدی، کارخانجات، اخراج و نپرداختن حقوق کارگران، افزایش بیکاری و اعتراضات تقریبا ادامه دار کارگری در همین رابطه معنی پیدا میکند. حرکت ها و جنبش های اجتماعی معلمان، زنان و دانشجویان و سرکوب های دائمی این جنبش ها انعکاس واقعی شدت بحران اقتصادی است. رژیم اسلامی برای جلوگیری از جنبش های دمکراتیک، آزادیخواهانه و حق طلبانه مردم، سرکوب عریان، اعدام های خیابانی، سنگسارو قطع عضو را بشکل گسترده ای درهمه جا بکار گرفته است. در عین حال در سطح جهانی در جستجوی متحدان و حامیان سیاسی است تا به این طریق بتواند احتمال حمله نظامی امیریالسیم آمریکا و اسرائیل به مراکز هسته ای را خنثی سازد. در همین رابطه از چندی پیش، رفت و آمد های دیپلماتیک با کشور های همسایه  شمالی و عربستان سعودی را انجام داده است.

 

بر خلاف حمله نظامی به عراق، این بار آمریکا نمی خواهد بدون جلب توجه و هماهنگی با اتحاد اروپا، چین و تا حدودی روسیه وارد درگیریی دیگری گردد. به همین مناسبت ملاقات هائی بین وزیر امور خارجه فرانسه، انگلیس و آلمان صورت گرفته است. لازم به تذکر است که کوشنر ( وزیر خارجه فرانسه که سابقه دیپلماتیک مهمی دارد) با طرح صریح" جنگ" در ایران، اعتراضات شدیدی را در سطح بین المللی بوجود آورد. که سعی کرد در ملاقاتهای خارجی خود و سئوالهای خبرنگارانی که او را زیر ضرب گرفته بودند حرف خود را پس گرفته و جای آنرا به " مذاکره "تغیر دهد. در ضمن، رئیس جمهور فرانسه بار ها ایران هسته ای را غیر قابل قبول و خطرناک دانسته است.

 

با تمام تحلیل ها و پیش بینی های سیاسی، اوضاع در این منطقه از جهان بگونه ای است که در هر لحظه کوچکترین جرقه یا حادثه ای میتواند جنگ مهمی را در این نقطه از جهان شعله ور کند. ربودن 2 سرباز اسرائیلی و جنگ 1 ماهه اسرائیل-حزب الله و یا جنگ داخلی در فلسطین و تقسیم آن نمونه هائی هستند غیر قابل پیش بینی.

 

در همین رابطه، همه نیرو های چپ و انقلابی، آزادیخواهان و نیروهای مترقی ایرانی و خارجی، اتحایه های سراسری کارگری اروپا، تمام مردم صلح دوست جهان و نیرو های ضد جنگ -ضد امپریالیسم را در سرا سر دنیا باید به جبهه ضد جنگ در ایران که جز ویرانی، آواره گی و هر نکبت دیگری که جنگ همراه خود به بار میآورد بسیج کرد. در عین حال، همه این نیرو ها را به ضدیت با رژیم سرکوبگر، واپس مانده، جنگ افروز و مداخله گر جهموری اسلامی دعوت کرد. در همین راستا، باید هرچه سریعتر در مقابل نیروهای ایرانی که خواهان حمله نظامی با ایران هستند ایستاد و آنها را افشاء و ایزوله کرد.

 

پاکستان و انتخاب مجدد پرویز مشرف

 

در 6 اکتبر 2007، ژنرال پرویز مشرف، با رای غیر مستقیم، بایکوت و غیبت اپوزیسیون به ریاست جمهوری پاکستان انتخاب شد. مشرف که طی کودتای 12 اکتبر 1999 بقدرت رسیده بود، در 20 ژوئن 2001 برای اولین بار رئیس جمهوری این کشور شد. از قبل مشخص بود که پرویز مشرف، با توجه به قدرت و نیروی کافی در پارلمان، ضعف اپوزیسیون و حمایت امپریالیسم آمریکا بدون هیچ مشکلی انتخاب خواهد شد.

 

در تمام دوران اول ریاست جمهوری، پرویز مشرف سعی کرد با سیاست دوگانه حمایت بخشی از نیرو های مذهبی و آمریکا را در مبارزه با تروریسم بدست آورد. در اکثر کتاب ها و مطالبی که در مورد مذهب اسلام، رهبران مذهبی، و تروریسم اسلامی نوشته شده است کمتر به مورد پاکستان و نقش آن به عنوان یک کشور مسلمان، آموزش های دینی و اسلامی، مدرسه های قرآنی، و جود یک شبکه بزرگ تروریستی اشاره شده است. در حالی که به نظر می آید با توجه به گذشته این کشور، مانند عربستان سعودی، لبنان، مصر و یا سایر کشور های اسلامی در مسائل مربوط به احزاب و گرو های تروریستی نقش و جایگاه خود را دارد. با نگاهی کوتاه به گذشته نه چندان دور این کشور به چگونگی رشد گروه های اسلامی، تشکیل مدارس قرآنی، رابطه آن با طالبان و افغانسنان پی خواهیم برد.

 

با روی کار آمدن ژنرال ضیاءالحق در سال 1977( 2 سال قبل از بهمن 57) حزب ( PPP  Pakistan Peoples party) یا حزب مردم پاکستان، اسلامیزه کردن جامعه مدنی این کشور شکل رسمی و قانونی به خود گرفت و رهبران مذهبی در قدرت سیاسی در تدوین قوانین اسلامی شرکت کردند. به این ترتیب،قوانین شرع اسلام جای قوانین حقوقی و مدنی را گرفت، مانند قطع اعضاء بدن مجرمین، زکات و اجباری شدن تدریس فقه اسلامی و زبان عربی در مدارس. در این میان احزاب کوچک دیگر اسلامی که خواهان اسلامیزه شدن جامعه بودند با توجه به حمایت های سیاسی و کمک های مالی دولت ژنرال ضیاءالحق گسترش یافتند و حزب بزرگ" جماعت اسلامی" یا" جما اسلامی" تاسیس مدارس اسلامی، تعلیم دروس و آموزش مساجد را به شکل بسیار ارگانیزه شده ای در سطح کشور بویژه در مرزه های شوروی سابق، چین و افغانستان گسترش داد. گروه "جما اسلامی" در مصر، و قسمت آسیای جنوب شرقی، تایلند، کامبوج و بویژه در اندونزی بسیار فعال است. در همین رابطه، با اشغال افغانستان توسط روسیه در سال 1978، حمایت همه جانبه ( نظامی، مالی و آموزشی) از ارتجاعی ترین گروه های اسلامی توسط امپریالیسم آمریکا و عربستان سعودی در پاکستان شروع شد. ضیاءالحق، به مدت 11 سال از 1977 تا 1988 توانست در سطح وسیعی بنیاد های اسلامی را در پاکستان تثبیت کند.

 

در زمان اشغال افغانستان، مرزهای پاکستان محل آموزش های نظامی گروه های اسلامی توسط آمریکائی بود، عربستان سعودی، ثروتمند ترین کشور خاورمیانه، با کمک های مالی خود به رهبران مذهبی در ایجاد مدارس قرآنی و احزاب اسلامی هیچگونه دریغی نکرد. مرز ها و کمپ های پناهندگان افغان در هر دو دوره، اشغال توسط شوروی و رژیم طالبان که در فقر و تهی دستی کامل بسر میبردند بستر بسیار مناسبی برای فعالیت احزاب اسلامی، مدارس قرآنی و تروریستها بود. بطوریکه بعد ها دولت پرویز مشرف در کنترل این کانون های تروریستی و فناتیک های اسلامی دجار مشکل شد. بطور نمونه، تظاهرات خشونت آمیز در اعتراض به کتاب سلمان رشدی ( در حالی که این کتاب به زبان اردو منتشر نشده بود) کاریکاتورهای محمد و در ژوئیه 2007 درگیری های چند هفته ای مسجد سرخ در اسلام آباد که به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی منجر شد گویای مشخص قدرت ونفوذ احزاب اسلامی است.

 

در این میان، پرویز مشرف سیاست دوگانه ای را در رابطه با احزاب اسلامی و مبارزه با تروریسم که مورد حمایت آمریکا بود پیش برد. بطوریکه هر دو طرف را در شرایط بسیار حساس راضی نگهداشت. مانند کنترل مرز ها، پی گیری و دستگیری افراد مهم القاعده در منطقه مثلی معروف. ولی هیچگونه محدودیتی در رابطه با گروه های اسلامی، مدارس قرآنی و حتی آموزش نظامی و تروریستی در کمپ های مرزی ایجاد نکرد. به نظر می آید پرویز مشرف، همین شیوه دوگانه را برای دوره دوم ریاست جمهوری ادامه دهد. البته شکست یا پیروزی نیرو های آمریکائی و کشورهای اروپائی در افغانستان میتواند در تعین سیاست پرویز مشرف نفش عمده ای داشته باشد. در این میان تغیر و تحولات در ایران راهم نباید نادیده گرفت.

 

 بی ثباتی و پیشروی نیروهای ارتجاعی طالبان در افغانستان

 

پس از 11 سپتامبر، و روی کار آمدن رژیم حامد کرزای، تعداد کثیری از نیروهای طالبان و القاعده که در چند سال اخیر، بطور پراکنده در ایران، کوههای دور افتاده افغان و منطقه مرزی پاکستان پراکنده شده بودند، بار دیگر سازمان یافته تر در شهر های مرزی شروع به حرکت های نظامی کردند. ولی اکنون بیش از یک سال است که بطور گسترده ای به حرکت های تروریستی،آدم ربائی، انفجار در قلب کابل و حتی در بین نیروهای چند ملیتی دست میزنند.

تعدادی از افراد خارجی که برای سازمانهای فرهنگی و یا پزشکی کار میکنند (ONG) و همچنین ژورنالیست ها جزء گروگان ها طالبان هستند، که بعضی از آنها بقتل رسیده اند. با روند وقایع، حوادث و پیشروی سریع نیرو های ارتجاعی طالبان، میتوان چنین نتیجه گرفت که سیاست آمریکا در مبارزه با تروریسم و حمایت از دولت حامد کرزای نه تنها موفق نبوده بلکه بقول معروف در کلاف سر در گمی گیر کرده است که نه راه پیش و نه راه پس دارد.

 

جمهوری اسلامی، در آشفته کردن اوضاع افغانستان و یا به عبارتی پیشروی طالبان نقشی اگر چه نه برجسته، ولی قابل ملاحظه دارد. تجهیزات نظامی و لوجستیکی رژیم اسلامی و حتی ایجاد شبکه اطلاعاتی این رژیم، موضوعی است که بار ها هم از طرف حامد کرزای و هم نیروهای چند ملیتی مطرح شده است.

 

ولی، جمهوری اسلامی در حال حاضر کمترین منافع اقتصادی، فرهنگی و مذهبی را در افغانستان جستجو نمی کند. رژیم اسلامی تقویت نیرو های واپس مانده طالبان را تنها و تنها برای مانورهای قدرت در مقابل آمریکا بکار میبرد، که تا حدود زیادی هم موفق شده است. با گذشت 6 سال و واژگونی رژیم ملا عمر و القاعده در افغانستان، هیچ یک از کشورهای غربی، هیچ طرح اقتصادی که بتواند اندکی بافت اقتصادی و در نتیجه بافت فرهنگی، عشیرتی-قبیله ای را در این کشور کاهش دهد در برنامه خود ندارند. در حالی که در بسیاری از کشور های کوچک جدا شده از شوروی سابق در هر دو قسمت اروپائی و آسیائی ( آذریایجان، ترکمن ستان، قرقیزستان و... ) سرمایه گذاری های نسبی انجام شد. بویژه آنجائی که نفت و گاز اهمیت بیشتری داشت.

 

مردم زجر کشیده افغان که در فقر و بدبختی و وحشت باز گشت طالبان زندگی میکنند در هیچ دورانی نه اشغال شورویها، نه ملا عمر و نه اکنون هرگز تغیری در وضعیت خود مشاهده نکردند. در حال حاضر، دولت حامد کرزای از هر نظر نا توان تر از آن است که بتواند باری از دوش مردم افغان بر دارد و تغیری هر چند کوچک در این کشوربوجود آورد.

 

ثبات و یا عدم ثبات حکومت حامد کرزای همانگونه که هست، به عوامل چند گانه ای در منطقه و کشورهای همسایه بستگی دارد.

 

1- سرمایه گذاری در حد صنایع کوچک، بخش کشاورزی و ایجاد کار ( پروژه هائی که دربعضی از مناطق هند و بنگالادش تا حدودی تغیراتی را در زندگی مردم بوجود آورده است)

2- سیاست پرویز مشرف در دور دوم ریاست جمهوری در رابطه با گرو های تروریستی، کنترل مرزها، همکاری مستقیم با حامد کرزای.

3- اوضاع و شرایط در عراق، پیشروی هر یک از طرفین در گیر در این منطقه، القاعده، جمهوری اسلامی وامپریالیسم آمریکا

4- وضعیت ایران بطور مشخص، پروژه هسته ای رژیم اسلامی